PostImageBlock
/endPostImageBlock

سلام!سلام ای دل كوچك من سلام ای دل خسته ی من!چه شده؟ای دل

چه شده؟چرا ارام وقرار نداری؟چرا پراز شور و شوق شده ای؟چراچشمانت

برقی درخود جای داده كه همه رامتوجه خودش كرده؟ای دل كوچكم!نكند در

دام عشق گرفتارشوی؟نكندچشمان غریبه ای دل تورا بلرزاند؟نكند دلبر بیاید

و دل بی قرار تورا ببرد؟آری!توگرفتار شده ای!عشق آمده!عشق آمده و دفتر

زندگی تورا ورق می زند!تابه صفحه ی اخر برسد وفصل جدیدی را اغاز كند!

فصل عشق را!فصل زیبایی را!فصل بیتابی را و فصل درماندگی را...

پس بشتاب!بشتاب كه مهمان به درخانه رسیده وبا دستان نمناك از گریستن

تو بردر انتظار می كوبد!بر در خانه ی دلت!پس چرادرنگ میكنی؟چرادر رانمی

گشویی؟نكند می ترسی؟نكند دستانت میلرزد؟مگرچه شده؟مهمانت امده!

همان مهمانی كه مشتاقانه چشم به در دوخته بودی تابیاید!بیاید و پابه خانه

دل تو بگذارد!!!!پس چرا نمی روی؟نكند پاهایت مخالف اند؟آری!انان با دل تو

مخالف اند!حتما عشق را درك نمی كنند!حتما با خود می گویندعشق درد و

رنج است!اما نمی دانندكه عشق چه دنیایی با خود دارد! دنیایی كه ایستاده

تا در دل كوچكت گشوده شود و پا به دلت بگذارد و گذشته را بشوید و ببرد!

ان وقت دیگر فقط اینده می ماند و تو!!تو می مانی و یك غریبه!!یك غریبه كه

اشناست!مهمانی كه میزبان شده!و با یك نگاه دل تورا صاحب شده!وجودت

تقدیم او شده و جانت مال او شده!چرا!؟مگر تو محكم نبودی؟مگر تو استوار

 نبودی؟پس چطور طوفان عشق امد وخانه ی دل توراویران كرد؟تنهاخرابه ای

ماند!خرابه ای كه او امد و ان راترمیم كرد ونقاشی عشق رابر رویش ترسیم

كرد.باری!عشق فكرهمه جایش راكرده است!پس تو ای سیمرغ جوان سعود

كن!سعود كن وبه دوردست ها برو!به افق پرواز كن وپرنده ی دلت را ازادكن

بگذار با امدن عشق دلت هم به دولت و سعادت برسد!و هرگز فراموش نكن

كه انسان عاشق كور است وكر!!! و چشمانش جز برق چشمان معشوقش

چیز دیگری نمیبیند!

عشق یعنی زیبایی...

عشق یعنی پاكی...

و عشق یعنی باهم بودن...

این است سراغاز عشق!

عشقی كه هرگز سرانجامی ندارد....

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: